نقش دل

دل تنگی هایم

نقش دل

دل تنگی هایم

میابی ...

کوله بارت را بر میداری و میروی


آنقدر دور که نسیم هم دستانش به آسمانش نمی رسد


بعد مینشینی و او را صدا میزنی


خون بر دل داری و اشک از دیده روان میداری


سرگذشت روزها را باخود مرور میکنی


و یکجا میابی اویی را که نیافته بودی


میابی و میخوانیش به عشق

نظرات 1 + ارسال نظر
hosseiN شنبه 27 اردیبهشت‌ماه سال 1393 ساعت 09:27 ب.ظ

مرا با عشق میخواهی و من از عشق سرشارم
کمی لبخند میخواهی و من لبخند میآرم
کنار یک سبد نرگس نماز شکر میخوانی
و من یک باغ نرگس را برایت هدیه میکارم
دلت یک عمر دریا خواست؛دریا رفت؛ما رفتیم
و من از هرچه دریا بی تو باشد سخت بیزارم

فوق العاده بود

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد